اینجا حریم من است حریم قلب کوچکم!

قفس تنهایی من و حرف های ناگفته ام...

کسی دلش برایم نسوزد

من این قفس را دوس دارم و تنهایی ام را

تنهایی...

تنها اتفاق این روزهای من است...




فرقی ندارد

چه ساعت از شبانه روز باشد؛

صدایت را که می شنوم

خورشید در دلم طلوع میکند...!!!

تمام تو .....•●♥

 

مـــــــــال من است .......•●♥

 

و من خودخواهم ....•●♥

 

در مالـــــــکیت تو ....•●♥

 

من لجبازم ....•●♥

 

در دوست داشـــــــــتنت .....•●♥

 

من مغـــــــرورم به احساست .........•●♥

 

چون

 

تـــــــــــــ•●♥ـــــــــو ...

 

تنها تعلق معلــق در خــــــ•●♥ـــاطر منی

 

و این تمام داشتن من است .......•●♥

 

وقتــــــــــــی آغـــــــــوشت را به روی آرزوهایم باز می کنـــــــــی

آنقــــــــــــدر مجذوب گـــــــــرمای وجودت میشـــــوم

کــــــــــــه جـــــــــــز آرامـــــــــش آغـــوشت

تمام آرزوهای خواستنی دیگر را از یاد می برم ....

دلـــایــل بــودنـم را مـــرور میــکنـم هـــر روز

 

هـــر روز از تـــعـدادشــان کــــم میــشـود

 

آخـــریــن بـــاری کــه شـــمــردمــشـان

 

تــنهــا یـک دلیــل بــرایـم مـانـده بــود

 

آنــهــــــــــم دیــــدن تــــــو بـــــــود

 

 

خــوشبختـــــی یعنـــــی :

 

تــــــــــو


عشقتــــــــــ


و ثمـــــــره عشـقتـــــون

 

حتی اگــــــــــــــــــر

تمامی " سین" های خوب دنیا را


در سفره داشته باشم


چه لطفی دارد


وقتی که آینه


" نبودنت" را تکرار می کند


و حافظ


دست و دلش به فال نمی رود


و مــــن


از نبودنت بر سر سفره


پی به آمدن بهاری دیگر می برم


چه سنگین اند بعضی ثانیه ها !

همیشه برای “ماندن ” دلیل هست …

 

و برای “رفتن” بهانه.


همیشه برای “خواستن” نیاز هست …

و برای “رد کردن”، مصلحت.


همیشه برای “داشتن” فضا هست …

و برای “نداشتن” تقصیر.این که سوار بر کدام کوپه این قطار شوی،


به پای ماندن و دست خواستن و عشق داشتنت، بر می گردد


اگر داری که بسم الله …


اگر نه، جهان پر است از “بهانه” و “مصلحت” و “تقصیر” بی صاحب !

دلــــــم یه رمـــان می خــــواد،

اولــش « مـــــن و تـــــــو » باشیـــم،

آخـــــــرش « مـــــــــا »..


يوسف مي دانست كه تمام درها بسته اند


اما بخاطر خدا و تنها به اميد او


به سوي درهاي بسته دويد و تمام درهاي بسته برايش باز شد.


اگر تمام درهاي دنيا هم به رويت بسته شدند


تو هم بخاطر خدا و با اعتماد به او به سوي درهاي بسته بدو


چون *خداي تو و يوسف يكيست*

گاهی با یک قطره ، لیوانی لبریز می شود

 
گاهی با یک کلام ، قلبی آسوده و آرام می گردد

 
گاهی با یک کلمه ، یک انسان نابود می شود

 
گاهی با یک بی مهری ، دلی می شکند

 
مراقب بعضی یک ها باشیم

 
در حالی که ناچیزند ، همه چیزند . . .

دلـ♥ـم خـیـلــی بــیــشــتــر از حـجـمــش پـــُر اســت ؛

پــُـر از جــایِ خــالـیِ ♥تـــو♥

پــُـر از دلـ♥ـتــنـگی بـرای نگــاهِ تـــو

پــُـر از خــاطـراتِ قــدم زدن

در کـوچــه پــس کــوچـه هـــای شــهـر بـا تــ♥ـــو

پــُـر از حــس پــرواز

پــُـر از تــــــــ♥ـــــــــو ♥

شــب ـها، پرنــده هایش مــیروند

روزهــا، ستـــاره هایش

ببیـــن،

آسمــان هـم کـه بـاشی

باز تنهـــایـــی!



ﺑُﮕﺬﺍﺭ ﺯﻣﺎﻧــﻪ ﺍﺯ ﺣِﺴﺎﺩﺕ ﺑـﺘﺮﮐـﺪ

ﺍﻧﮕــﺸﺘﺎﻥ ِ ﻣـﻦ

ﭼــﻪ ﺑــﻪ ﺍﻧـﮕﺸـﺘﺎﻥ ِ " ﺗــﻮ " ﻣـﯽ ﺁﯾﻨﺪ . .

بعضی غصه ها هیچ وقت از خاطر آدم پاک نمیشه..
..
.. بعضی زخمها هیچ موقع اثرشون از بین نمی ره...
..
.. به نظرم بایست بعضی زخم ها باز کرد... روی اونها نمک..
..
.. پاشید تا مثل داغ دل همیشه تازه بمونه...
..
.. و فراموش نکنی اونی که تو رو اینطور رها کرد...
.

... فراموشی... یا بعبارتی امروزی " الزایمر"...قبلا بیماری بود...
..
.. ولی امروزه بایست گفت.. بعضی مواقع نعمته...
..
...... روزگار است دیگر... نمی شود کاری کرد...
..
.. یا بسوز.. ... .یابساز...
..
!!!!

هَمیشه که آدَم کم نمی آورَد

گـآهی زیاد می آورَد

غـَم از سَر و رویَش

از حَدقه ی ِ چشمانَش بیرون می زَنـد!!..

ﻣﯿﺸــــﻮﺩ

ﺭﻓﺖ ﻭ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺑﻪ ﻣﻘﺼـــــــﺪ ﺭﺳﯿــــــــﺪ ...

ﻣﯿﺸــــﻮﺩ

ﺑﺎ ﺷﺘــــــﺎﺏ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔــــﻞ ﻫﺎﯼ ﮐﻨﺎﺭ ﺟــــــﺎﺩﻩ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪ ...

ﺣﯿﻒ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ !

ﺭﻫـــﮕﺬﺭ ﮐﻤﯽ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺗﺮ ...

ﺍﯾﻨﺠـــــــﺎ ﺯﻧﺪﮔﯿــــﺴﺖ !!

ﺑﺮﺍﯼ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﯾﻪ ﺍﺳﻢ ﺗﻮﻭ ﺯﻧﺪﮔﯿﺶ ﻫست ،

ﮐﻪ ﺗﺎ ﺍﺑﺪ ﻫﺮ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺸﻨوه ﻧﺎﺧﻮﺩﺍﮔﺎﻩ ﺑﺮﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﺑﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﺳﻤﺖ…

 ﯾﺎ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺫﻭﻕ ، ﯾﺎ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺣﺴﺮﺕ ، و یا از روی نفرت …!

آسمون باش، برا همه بارون محبت ببار، هر کی که دوسش داری، یا دوسش نداری، یا دوسش

داشتی، یا ازش بیذاری....


حتی به عابر پیاده ای که از کنارت می گذره لبخند بزن...


اینطوری لبخند خدا رو هم لمس میکنی


امتحان کن!!

اعتـــــــراف می کنـــــم .......


محتـــــاج
نــــوازش دســــت هایت هستــــم...


بــاور کــن کـــه ...




دلتنگیِ تــــو بـــرای مـــن مـــرگ تــدریجی اســـت.

دستت را به من بده


گوش ت بدهکار حرفهای این حوالی نباشد


این جا قد عشق به رختخواب می رسد


بگذار هرز بپرد خیال خام شهری که پُر است از تفکری که مردانه می خوانندش


بانو دستت را به من بده تا روی پاهای خود زنانه زندگی کنیم!

سکوت...!


انگار سکوت قانون شب است !

حتی آنهایی که بیدارند بی صدا گریه میکنند . . .

خستـه ام ...

مـن رسمـــاً

از جـوانـــی استعفـا میدهـم!

این روزها انگار عادت کرده ام به ناکامی در دقیقه 90

بی تو....


دیگر نمی رنجم از گل به خودی های وقت اضافه....


دنیا سوت پایان را زد......


باختم.... کاش برای تسلیت می آمدی

دیــگر از آن همه شیطــنت و شلوغی خبــری نیست

انقدر بخـــاطر ضبدرهای جلوی اسمم چوب روزگــار را خوردم


که تبـــدیل شـدم به ساکــــــــــت ترین شاگـــــرد کلاس زنـــدگی

متاسفانه انقدر که حساسیت در مورد انقراض حیووناست در مورد

انقراض انسان نیست!